یه دختری بود به اسم مینا اون عاشق رفتن به خارج از کشور ادامه تحصیل تو امریکا بود
که سرانجام به توصیه یکی از دوستای خونوادگیشون پدر مادر مینا تصمیم میگیرن اون بفرستن کره تو یکی از مدرسه های شبانه روزی برا ادامه تحصیل (خواب دیدی خیر باشه )
یک ماه اول که مینا به کره رفت خیلی ناراحت بود چون از خانواده دوستاش دور شده از طرفیم خوش حال بود دوستای جدید پیدا کرده بود همه اونا تو مدرسه میشناختن دوسش داشتن اخر هفته بود قرار بود مثل همیشه برا گردش تو شهر دسته جمعی برن بیرون مینا هم با دوستش که کره ای بود (اسمش یونا بود ) داشتن اماده میشدن مینا یه تنیک ابی که یه ور استینش افتاده بود با یه ساپورت مشکی و کتونی یونا هم یه تاپ سفید با دامن صورتی و کفشن پاشنه دار پوشید همگی سوار اتوبوس شدن اون روز قرار بود به یکی از بزرگترین مرکز خرید سئول برن مینا یونا همنطور که داشتن تو پاساژ قدم میزن که
یونا به مینا گفت:نگا چه لباس قشنگی بزار بریم تو ببنیم تو تنم چه جوریه
مینا: باشه
ولی وقتی خواستن وارد مغازه شن سر مینا با سر یه پسره که داشت از مغازه بیرون میومد برخورد کرد و پرت شد یه ور
خوب میدونم کم بود ولی دفعه ی بعد بیشتر میزارم
نظر یادتون نره؟
نظرات شما عزیزان:


.gif)